جلیل بزرگمهر: دکتر محمد مصدق را تا روز مرگ الهام بخش خود می دانم
به گزارش مجله گوگل ایرانی، به گزارش خبرنگاران، زندگی دکتر مصدق با دوران پراهمیت تاریخ ایران (از اواخر عصر استبداد تا اواسط دوره سلطنت پهلوی دوم) همزمان است و از یک سو نشان دهنده کوشش مردم ایران برای دستیابی به آزادی و استقلال و از سوی دیگر افشاکننده ترفندهای پیچیده ای است که آن را مخوف ترین سازمان های استعماری به هدایت سرسپردگان آزمند خود و به دست عناصر ناآگاه داخلی به کار برده است تا منافع خود را حفظ کند و گسترش دهد.
دکتر مصدق با تجربه درازمدتی که در سیاست ایران داشت، توانست توطئه ها و سنگ اندازی های سیاست های خارجی را از پیش پا بردارد، بلواسازی ها و ندانم کار های حزب توده را کم اثر کند و محمدرضاشاه را چنان مات کند که از عرصه شطرنج سیاسی ایران به بغداد و رم بگریزد و به گفته ملکه ثریا در خاطراتش به فکر خرید زمینی در تگزاس بیفتد و باقی عمرش را به کشاورزی بگذراند؛ اما خراب کاری های حزب توده و خیانت های جاهلانه شاه به خردمندترین حامی پادشاهی اش زمینه را برای کودتایی فراهم کرد که برنده اصلی اش سیاست های آزمندانه انگلیس و امریکا و عظیم ترین قربانی اش حزب توده با هزاران عضو فداکار و پاکباخته اش بود.
بی تردید دکتر مصدق -که در دوران زمامداری اش هرگاه با مردم و درباره حقوق پایمال شده آنان سخن می گفت اشک از دیدگانش جاری می شد- هرگز نمی توانست حتی آهن دل باشد تا چه رسد به فولاد قلب. او آن عبارت را به طنز و برای بی اثر دانستن بددهنی های دادستان فرومایه و کوچک شماری دادگاه نظامی به کار برد. شاید هم برای آدمی چون او لازم بود قلبی از فولاد داشته باشد تا با آن همه بیداد و بدکرداری در راه عظیم ش دلشکسته نگردد.
درباره دکتر مصدق کتاب های فراوانی نگارش یافته که در بیشتر آن ها به دلیل اهمیت جنبش ملی شدن صنعت نفت به دوران نخست وزیری او، مذاکرات نفت و کودتای 28 مرداد پرداخته شده است. تردیدی نیست که اوج زندگی سیاسی دکتر مصدق دوران نخست وزیری او، رهبری اش در جنبش ملی شدن نفت، کوشش هایش برای دستیابی به استقلال سیاسی، هشیاری اش در غلبه بر مسائل و توطئه ها و سرنگونی دولت اش با کودتای 28 مرداد است؛ اما خواندن این منابع پراکنده برای علاقه مندانی که خواهان آشنایی با زندگی دکتر مصدق هستند، کار آسانی نیست ؛ و یک زندگی را هنگامی می توان به درستی درک کرد که تمامیتش در یک نگاه دیده گردد.
یکی از کتاب هایی که می توان آگاهی های ارزشمندی از دکتر مصدق یافت، خاطرات جلیل عظیممهر از دکتر محمد مصدق است که به تازگی از سوی انتشارات ناهید منتشر شده است. این کتاب جریان محاکمه سی امین نخست وزیر ایران را از روی یادداشت ها، دست نوشته ها و جراید و مجلات روایت نموده است. وی می گوید: این کتاب ها و ناله هایم از آن اوست. برای ارائه جمال ملکوتی او و اعتلای نام اوست. هر چه گویم و نویسم، نمایانگر همه حسنات او نمی تواند باشد و شرمسار ایم از این که قادر نبوده ام در عمق حسنات او فرو روم و چنانکه باید گفته باشم.
کتاب خاطرات جلیل عظیممهر از دکتر محمد مصدق در شش فصل تنظیم شده است. ملاقات ها، امور شخصی و خانوادگی دکتر مصدق، نامه های دکتر مصدق به من، آخرین ملاقات، خصوصیات دکتر مصدق، اظهار نظرهای راجع به نوشته های نگارنده سرفصل های این کتاب را شامل می گردد.
سرهنگ جلیل عظیممهر وکیل و نظامی ایرانی به سال 1291 در آستارا متولد شد و پس از اتمام تحصیلات مقدماتی وارد دانشکده افسری شده و با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد. وی وکالت محمد مصدق را بر عهده داشت و در دولت دکتر مصدق پس از خلع ید از انگلیسی ها به فرمانداری نظامی آبادان منصوب شد و پس از فراغت از تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دادیار دادگاه عالی انتظامی قضات و بعدا رئیس اداره غله و نان شد.
عظیممهر پس از کودتای 28 مرداد با سپهبد نقدی تماس گرفته و برای همکاری اعلام آمادگی کرد و چون سپهبد نقدی حاضر به پذیرش وکالت نشد، با معرفی او سرهنگ عظیممهر به عنوان وکیل تسخیری دکتر مصدق انتخاب شد. در دادگاه تجدید نظر از سوی دکتر مصدق به وکالت برگزیده شد و به همین دلیل پس از آن اجبارا بازنشسته شد و سال ها مسائل دادگاه دکتر مصدق را نگه داشت و بعدها هم کتاب مصدق در محکمه نظامی و آثار دیگری با عنوان محمد مصدق در محکمه نظامی، دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی و دکتر مصدق و رسیدگی فرجامی در دیوان کشور با شرحی از ناصر پاکدامن را منتشر کرد.
عظیممهر در جایی از کتاب می گوید: روال عادی من هر روز صبح در ورود به زندان -که همواره یک ساعت زودتر از شروع محاکمه بود- این بود که به محض ورود و عرض سلام و احوالپرسی استفسار از وضع خواب شب گذشته که خوب بوده یا نه؟ روزنامه های اطلاعات و کیهان شب گذشته و مجلات منتشرشده روز پیش را روی میز دکتر مصدق می گذاشتم. شنیده هایی از وقایع و احیانا ملاقات های مربوط به کار خودمان و اگر اوراقی، اسنادی که یاران و دوستدارن مصدق به من می دادند، ارائه می دادم، به صحبت می پرداختیم.
وی ادامه می دهد: من تردیدی در داوطلبی وکالت نداشتم. بلکه با عشق وافر و شوق بی انتها قدم در این راه مقدس نهادم و اگر تردید داشتم داعی نداشت که به مرحوم سپهبد نقدی ملتجی شوم تلفنی تقاضای همکاری با او را بکنم که او با استنکاف از قبول وکالت دکتر مصدق در بادی امر و تقاضای دکتر مصدق از اینکه سپهبد افسری را معرفی کند، مرا به دادگاه معرفی کرد. اگر تردید مرا در خود فرو برده بود، در ابلاغ برای قبول یا نفی وکالت با یک کلمه نَه خود را از معرکه دور می کردم؛ مانند افسری که قبل از من برای وکالت تسخیری از طرف دادگاه از او سؤال و استمزاج شده بود، افسر مورد خطاب دادگاه پاسخ نداد یا قبول نکرد یا انقضای فرصت مناسب در جوابگویی، نام مرا سپهبد نقدی به میان آورد و دادگاه فوراً مرا احضار کرد. من هم چنان کردم. دکتر غلامحسین بی حوصله در کتاب خوانی مقدمه اولین کتاب محاکمه را نخوانده است که سرشروع گفته ام چنین بوده است: از 19 مهرماه 1332 که وکالت دکتر مصدق را به جان خریدم... کاشکی می خواند و می دید و عشق و عمق آن را درمی یافت. دکتر محمد مصدق را تا روز مرگ الهام بخش خود می دانم.
در بخش شهامت و متانت دکتر مصدق آمده است: مصدق در کلیه ادوار زندگی سیاسی و اجتماعی شهامت داشت. با وجود مخالفت ها، اتهامات، ناسزاها، نسبت های ناروا، با وجود خطر جانی از میدان به در نشد. او با شهامت تمام وارد میدان و معرکه می شد و با تلقی فریضه دینی و ملی از هیچ کس و خسی نمی هراسید و پیشتاز بود، بی پروا، بی هراس، تیغ زبان حق گویش را از نیام می کشید و حق مطلب را ادا می کرد و از دیاری باک نداشت. گفته ها و نوشته هایش طی لوایح در دادگاه های نظامی و به دیوان کشور نسبت به خصایل بالا شاها بی چون و چرایند. دکتر مصدق پای عقوبت های ناشی از حق گویی و حق طلبی های خود می نشست و متحمل هرگونه رنج بود. در امور شخصی و آن چه من دیدم. کمتر از آنچه برای دکتر مصدق در زندان مجاز و مقدر نموده بودند، می خواست. در طلب چیزی نبود که معمولاً در زندان پیش می آید.
عظیممهر در بخش دیگر کتاب می نویسد: دکتر مصدق در زندان شش دانگ حواسش متوجه جریان محاکمه و تبعات آن بود و از پرداختن به امور جنبی از هر جهت احتراز می کرد که مسائل جدیدی برای او تدارک نبینند. در همان زندان بیرجند برای این که گرفتاری جدیدی پیش نیاید، راجع به رئیس شهربانی بیرجند هیچ نمی گفته است. از دکتر مصدق راجع به ضعف در راه رفتنش که به طور محسوسی لرزش داشت سؤال کردم. گفتند: در زندان بیرجند حالت غش به من دست می داد و غش می کردم. برای این که حالم را جا بیاورند، روی پاهایم آب می ریختند. تکرار این عمل باعث شد که پاهایم سست گردد. پس از آوردنم به احمدآباد از آب گرم معدنی همدان می سپردم چند بشکه می آوردند. داخل پیت می ریختم؛ گرم می کردم؛ پاهایم را داخل آن می گذاشتم؛ تا حدودی افاقه حاصل می شد؛ ولی قطع ماجرا نشد.
انتها دکتر مصدق 14 اسفند 1345 بر اثر سرطان در بیمارستان نحمیه درگذشت. سال های انتهای زندگی او پس از سه سال زندان کودتای 28 مرداد در انزوا و تنهایی گذشت و تبعید به احمد آباد شروع زمزمه مرگ بود؛ مرگی تدریجی و غمبار برای عظیممردی که شهرتش در تمام دنیا پیچیده است.
سروده نعمت آزرم با نام اندوهگزاری برای مصدق در سوگ دکتر مصدق:
ناقوس شرق را بنوازید!
-بررَغمِ این حصارِ سکوت آجین-
اعلام سوگواریِ سردار پیر را
از عرش سایِ قله پامیر
برجِ بلندقامتِ باروی آسیا
آواز در دهید که: سردارِ پیرِ شرق
آرنده صحیفه آزادی،
دارنده رسالتِ خودجوشی،
روبنده بساطِ چپاولگرانِ غرب،
-دزدانِ بازگشته دریایی-
سردارِ پیرِ بسته به زنجیر
جان سپرد...
نعمت آزرم- مشهد، 14 اسفندماه 1345
کتاب خاطرات جلیل عظیممهر از دکتر محمد مصدق در 431 صفحه، شمارگان 550 نسخه و با قیمت 120 هزار تومان از سوی انتشارات ناهید منتشر شده است.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران